گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *
از رحمت من نا امید نشو . (زمر/53)
گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟
گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *
منو یاد کن تا تو رو یاد کنم. (بقرة/152)
گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *
تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اونموقع چکار کنم؟
گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله *
کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)
ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لیغیرک
گفت : * الیس الله بکاف عبده *
من هم برای تو کافی ام (زمر/36)
گفتم : تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!
گفت : *عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم *
شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه! (بقرة/216)
گفتم : خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!
گفتی : * و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا .... *.
رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته اند و زندگی دنیا اون ها را فریب داده (70/انعام)
نظرات شما عزیزان: